سلام عزيزترينم روشني چشمانم
ظهر نوشته هاتوخوندم .
از ديروز که به خاطر صابر وبه خواست شما ازشما جدا شدم يه لحظه هم نتونستميادتو از خودم دور کنم
.اگه به چشام اجازه بدم اشکام سرازير ميشن و من پيش همه ضايع مي شم
.با اينکه نفيسه رو دوسال بود نديده بودم و مادرم و بقيه رو 7 ماه پيش ديده بودم حتي لحظه اول ديدارشون باعث نشد سنگيني غصه دوري از شما از رو دلم برداشته بشه
نازنينم سال 85 هنوز براي من شروع نشده و من همينجا در 84 مانده ام
منتظر تو تا باهم سال رو تحويل کنيم
ومن در کنار توشروع سال جديد رو قبول خواهم کرد .......
بچه ها بازي مي کنن و من تماشاشون ...........
مي گن کم حرف ميزني ونميدونن سرم شلوغه وهمش سرگرم صحبت با شما هستم.
سلام
به به يكي مثل خودم اينجا پيدا شده.........
موفق باشي همسايه
يا علي