سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از خداوند دانش سودمند بخواهید و ازدانشی که بهره نمی دهد به خدا پناه ببرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

 
همراه زندگی

i عشق یا هرزه گی

شنبه 86/3/26 ساعت 5:33 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی ها آرامش را در کجا جستجو می کنند؟

هر روز با کسی بودن

هر روز با کسی دم از عشق !!! زدن

هوس بازی و هرزه گردی و اسم اش را عشق گذاشتن

آه که چقدر بدبخت هستند بعضی ها

چقدر دلم برایشان می سوزد

و گاهی چقدر از آن ها عق ام می گیرد


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()

i ننه جون

دوشنبه 86/2/24 ساعت 6:45 عصر

 

سلام خیلی وقته اینجا ننوشتم

ننه جون مهمون ماست

از کربلا اومده کرمانشاه یکی دو روز میمونه بعد میره تهران

ننه جون خیلی مصیبت کشیده

دو تا برادرش شهید شدند

یه پسر و دخترش جوون فوت شدند

خواهرش تصادف کرد فوت شد

ولی اون مرتب میره زیارت

این هفته قم

هفته بعد کربلا

دو هفته بعد مشهد

 

 


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()

i سلا م بر عزیزترینم

شنبه 85/1/26 ساعت 6:48 عصر

 

سلا م  بر عزیزترینم

20 سال قبل بود.      نیمه شعبان.        ما تازه عقد شده بودیم.

این حرفا رو نتونسته بودم بگم (مثه همیشه که کلی حرف دارم ولی بلد نیستم بگم) 

تو دو برگ برات نوشتم و با یه عیدی کوچولو وقتی برات وسایل سفر آماده می کردم پیچیدم لای حوله ات و گذاشتم توی ساک ات.

    -----------------------------------------

  " ترا باتمام وجود  دوست دارم چون خدا را دوست دارم.

بیا با هم باشیم و همدیگر را برای خدا بخواهیم بسوی او صعود کنیم و حرکت یکدیگر را سرعتی بیشتر بخشیده در این سفر دور ودراز و دراین جاده های ناهموار و پر پیچ و خم و پر سوز و گداز همراه و همسفر خوبی باشیم .

  موانع مادی و دنیا طلبی را پشت سر گذاریم   زشتیها و ناپسندیها را از بلندیهای  ایمان   به دره های هولناک جهل و کفر پرت کنیم.

همگام و همدل از سختیهای گناه  و هوس به آسانی عبور کنیم .

 و اگر لحظه ای پرده ی غفلت جلوی چشمانمان را گرفت و لغزیدیم وقتی خود را در معرض سقوط از پرتگاه دیدیم و به خود امدیم با هم بگرییم و از معبود بی نیاز طلب مغفرت کنیم و اشکهای پاک  و زلالمان به هم بپیوندد و خدای آمرزنده به میمنت پاکی اشکهایمان ما را دوباره بپذیرد.

 

   وقتی مشکلات بر ما آسان شد و ناهمواری ها را پشت سر گذاشتیم دست  بدست هم بدهیم و چشم به خورشید ابدیت دوخته و مشتاقانه بسوی بلندیها بپرواز درآئیم و شادمانه اشک شوق حلقه زده درچشمانمان را فرو ریزیم و باز هم آنها با پیوستن به یکدیگر نظر رب رحمان را بسوی ما جلب کنند و "او " که درهمه حال نظاره گر ماست ما را به شکوه یکی بودنمان و پاکی و زلالی آب دید گانمان یاری دهد و هر چه بیشتر به خود بطلبد .

بیا که صفای عشق را گرمی ببخشیم و به زلالیش پاکی . و با محبت خود به دیار یکتا معبود جهانیان بشتابیم .  "

                                                             همسفرت             4/3/66        


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()

i مقیاس دل

سه شنبه 85/1/8 ساعت 9:45 صبح

 

صبرم تموم شده

هر چی فکر کردم که الان چند روزه ندیدمت نتونستم حساب کنم

باورم نمی شد که فقط 4-5 روزه

رفتم سراغ سر رسیدم

 چند بار ورق زدم

وای ... چرا اینطوریه ؟!!

دوباره از اول ورق زدم ...

ولی باز باورم نشد

باور نمی کنم

گویا مقیاس دل من متفوت از تقویمه

تقویم میگه بهاره

ولی تو دل من پاییزه

شاید هم زمستونه

سرد و ساکت و بی روح

و بیمار

بهار توی تقویم دلم بهمن ماه بود

تو بودی و من

و هی میگفتی خیلی نوشتی بسه دیگه

گرمی و عطر خانه دلم تویی

عزیزم

شک نکن که .....

بی تو می میرم

 


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()

i آقاجون

پنج شنبه 85/1/3 ساعت 11:2 صبح

 

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

دلم از عشوه شیرین شکر خای تو خوش

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم زتو پر نقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری

می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب گرچه زهر سو خطریست

می رود ناصر بیدل به تمنای تو خوش

حافظ = ناصر !!!!؟؟؟؟

 

آقا جون! سلام

دفعه قبل رو یادتونه

وقتی اومدید و اون پرنده زیبا رو به من دادید

مطمئن شدم که شما با ازدواج ما موافق هستید

و من رو لایق نگه داری از امانتتوت می دونید

ولی لابد این مدت بچه بدی بودم

که اونجوری گرفته بودید

توی این بیست سال فقط دو دفعه به خوابم اومدین

اولی خیلی قشنگ تر بود

این یکی هم خوب بود

ولی ...

آقا جون اونجوری قبول نیست

اومدی نگرونم کردی

خواهش می کنم یه دفعه دیگه

فقط یه دفعه دیگه

آقاجون خیلی دوستش دارم

باور کن اگه به اندازه شما هم دوستش نداشته باشم

فقط شاید یه ذره کمتر از شما باشه

باور نمی کنی از خودش بپرس

اگه از من ناراضی بود هر چی شما بگید قبوله

هر جوری که خواستید تنبیه ام کنید

یا حداقل به من بگید که چه کار بدی کردم

چرا اصلا تحویلم نگرفتید

سید مرتضی که اومده بود خیلی بیشتر از شما باهام حرف زد

پیشونی شو به پیشونیم چسبوند

باهام شوخی کرد

دو تا هم امضا روی کتاب دخترتون زد

ولی شما چرا اونقدر رسمی و گرفته بودید

ببین آقاجون ! براش شعر نوشتم

حاضر شدم تنها بمونم ولی اون بره و خانومش رو ببینه

کوچه لره سو سپمیشم

سماوره اوت سالمیشام

ایستکانا قند سالمیشام

یاریم گئدیب تک گالمیشام

چادراسینی گوخلامیشام

آلتیدندا من اوزانمیشام

بلکه یارسیز یوخوم گله

 


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()

   1   2      >

i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 بالاخره پیداش کردم
کوثر 1
کوثر
روز بانو
پسر عموی مظلوم
[عناوین آرشیوشده]


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
12150

:: بازدیدهای امروز::
4


:: بازدیدهای دیروز::
0


:: درباره خودم ::

همراه زندگی

:: لینک به وبلاگ ::

همراه زندگی

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من ::

قصه عشق

:: آرشیو ::

خانواده

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: خبرنامه ::